من و یه آرزو
خیلی وقته ننوشتم. یعنی نتونستم بنویسم. با اینکه آرزومه بنویسم ولی فعلا توان کافی ندارم. دستام و گردنم یاری نمی کنن. حتی نوشتن با خودکار هم برام دردآوره. حداقل کاری که می تونم بکنم صبره... فعلا باید از این دستها با احتیاط فقط برای کارکردن بهره ببرم و شاید یه زمانی بتونم دوباره برای خودم و خوشگلای خاله مطلب بنویسم. فقط اینا نیست که دلم رو به درد میاره... الان دو ماهی هست که نتونستم به وبلاگ دوستام سربزنم و دلم برای همه شون تنگ شده. مامان گلی جون و میترا جون و کیمیای خوشگلش، مریم جون و محیای دوست داشتنیش، نسیم جون و ملودی خوردنیش، مرضیه جون و آرتین نازش، دیناجون و مامان هنرمندش، سیماجون و ریحانه شیرین زبونش، صدفی جون و مامان سمانه ماهش و بقیه دوستام که واقعا الان دستم یاری نوشتن نامشون رو نمی ده. راستی تا یادم نرفته عمو امیر و هدی جون خاله سینا تپلوی خوردنی که خیلی وقته عکساشو ندیدم و دلم یه ریزه شده...اصلا نمی دونم دوستام الان تو چه وضعیتی هستن و چیکار می کنن...ما که تقریباً هرروز و یا هر دوسه روز یکبار از حال هم باخبر بودیم ولی حالا...
خیلی سخته به چیزی عادت کنی و دوست داشته باشی ولی یه نه بزرگ جلوی روت قرار بگیره! نی نی هامون دارن بزرگ میشن و هر روز و هرلحظه یه کار و یه حرف جدید دارن ولی ماماناشون یعنی خواهرام نمی رسن بیان و همه رو ثبت کنن. کلی دلم میگیره...
کاری از دستم برنمیاد، جز اینکه منتظر یه ابداع بشری باشم تا صوت رو تبدیل به متن کنه و همینطور با صدا بشه صفحات وب رو ورق زد. مثلا وقتی بهش گفتم وبلاگ کیمیا رو بازکن، خودش بازش کنه و بعد پیام صوتی منو تایپ کنه و بعد ارسالش کنه. (شایدم ابداع شده ولی بنده بی خبرم!)
حالا البته اینقدرها هم علیل و ذلیل نشدم که ولی یه پیشنهاد دادم تا مخترعین و مبدعین عزیز زودتر بجنبن و یه جورایی به فکر قشر عزیز ما معتادین اینترنت که بی دست شدیم هم باشند.
التماس دعا (یه ذره دعا کنین بد نیست شاید خدا اگه دست درست درمون بهمون نداد یه نخود عقل داد. ثواب داره به خدا)
- راستی امروز تولد بابامه یا به قول یاسمین زهرا بابا آدی (بابا هادی). تولد بهترین بابای دنیا رو به بابای خوبم تبریک میگم و سلامتی، موفقیت و عزت رو از خدا براش خواهانم.
- مامان جونم هم اول فروردین تولدش بود که نشد بیام و روی وبلاگ تبریک بگم ولی براش جشن تولد کوشولویی گرفتیم و حضوراً عرض ارادت کردیم.
هیچ چیز توی این دنیا به اندازه سلامتی مامان و بابا، خواهرام و خانواده شون بخصوص اون کوشمولوها برام مهم نیست. پس گور بابای دنیا و درد دستها و گردنم... خدایا! عزیزانم سالم و موفق باشن، همین کافیه!
خدایا شکرت