اولين ناناسي خاله هدياولين ناناسي خاله هدي، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

❤خاله هدی❤

نه داميست و نه زنجير، همه بسته ايم چرا؟

1391/4/10 2:49
نویسنده : خاله هدی
880 بازدید
اشتراک گذاری

 اين متن رو يكي از دوستام برام ايميل كرد و خيلي به دلم نشست گفتم بيارمش اينجا تا همگي ازش لذت ببريم و كمي بهش فكر كنيم. درضمن از نويسنده اصلي اين متن عذر ميخوام چون اسمشو نمي دونم و بدون اجازه متنشو ميذارم:

قرار نبوده:

تا جایی که فهمیده‌ام قرار نبوده این ‌قدر وقتمان را در آخور‌های سرپوشیده‌ی تاریک بگذرانیم به جای چریدنِ زندگی و چهار نعل تاختن در دشت‌های بی‌مرز.  

قرار نبوده تا نم باران زد، دست‌پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم.  

قرار نبوده اینقدر دور شویم و مصنوعی. ناخن‌های مصنوعی، دندانهای مصنوعی، خنده‌های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه‌های مصنوعی.

حتما‌ قرار نبوده بزهایی باشیم که سنگ‌نوردی مصنوعی در سالن می‌کنند به جای فتح صخره‌های بکر زمین.

هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این‌چنین با بغل دستی‌های‌مان در رقابت‌های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم جانور بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟

قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید بدانم راه تعالی بشری از دانشگاه‌ها و مدرک‌های ما رد بشود… باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نیلبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند…
قرار نبوده این ‌همه در محاصره‌ی سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برويم بالا،
 قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی‌شک این همه کامپیوتر و پشت‌های قوز کرده و آدمهای  ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده؛
 تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟… کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست…
 این چشم‌ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان، برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.
 قرار نبوده خروسها دیگر به هیچ‌کار نیایند و ساعت‌های دیجیتال به‌جایشان صبح‌خوانی کنند. آواز جیرجیرک‌های شب‌نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و اینطور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.
من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه‌‌ی دار و ندار زندگی‌مان، همه‌ی دغدغه‌ی زنده بودن‌مان.
قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.
قرار نبوده اینطور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره‌ها نخوابیده باشیم.
قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم‌تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم.
قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پای‌مان یک‌بار هم بی‌واسطه‌ی کفش لاستیکی/چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.
قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه‌ی سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم.بغل
چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین‌قدر می‌دانم که این‌همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی‌مان را آشفته‌ و سردرگم کرده…آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم ، اما سردر نمی‌آوریم چرا ؟!!! ........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

شکرانه
10 تیر 91 9:37
بسیار زیبا بود
این متن واقعا آدم رو به تفکر عمیقی فرو می بره!
راست میگه قرار آفرینش از روز اول این زندگی روتین و خسته کننده ما آدمها نبوده، ولی چه میشه کرد؟


نمي دونم، شايد يه جورايي بايد يه كارايي بكنيم!
مامي نسيم ( مامان ملودي )
10 تیر 91 11:08
واقعاً قشنگ بود و همه اش حقيقت . اين همه نبايد كه همه بايد شده . هي واي ما


آره خواهر چي بگم!
مامان گلی
11 تیر 91 10:18
این زندگی ماشینی دوراز مهر عاطفه پزاز تجملات ومنم منم کردن هرچیزی که داریم و به رخ هم کشیدن فقط فقط پول در اوردن حالم بهم میزنه دارم خفه میشم هرچه پول وتجملات زیاد میشه مهرومحبت وانسانیت کم میشه .ماادما کرمی شدیم که دورخودمون پیله تنیده ایم .هیچجا وهیچکس وهیچ زیبایی را درزیر پله های زشتمون نمیبینیم. .من اینوتوی زندیگیمون تجربه کردم .ان موقعه ای که ماو خواهربرادرمون هیچی نداشتیم توی یک اتاق 12 متری میریفتیم خیلی صمیمی درکنار هم بودیم .ولی الان خانه های اونچنانی وزندگیهای اون چنانی داریم ولی هرچندسال یکبار اونم توی مهمونیهادیگران با به رخ کشیدن چیزهایی که دراین مدتی همدیگر ندیدیم .برای همدیگرکلی فخرمیفروشیم .دریق ازیک ذره محبت صمیمیت چند دقیقه ای همدیگر را تحمل میکنیم بعد هم چندروزی سوژه برای مسخره کردن داریم نه برای فامیل دورمون بلکه خواهرو برادرمون.وای حالم داره ازاینجور زندگی بهم میخوره


واقعا همينطوره!روزگار عجيبي شده
محدثه
11 تیر 91 12:18
خیلی قشنگ بود خاله هدی


مرسي. دست نويسنده اش درد نكنه و البته دوستم كه برام فرستاده
مانی محیا
11 تیر 91 12:19
سلام چطوری عزیزم. یه جورایی قاط زدیم. نمیدونم کجا پیغام بذارم تا هم دل ناسی یاسی جون نشکنه و هم اینکه به وبلاگ جدید شما نظر بندازیم..


فرقي نداره مريم جون. برين وبلاگ ياسمين من اونجا هم سرك ميكشم
مامان ریحان عسلی
11 تیر 91 16:46
سلام
بازم
خاله جون خصوصی داری


مرسي از لطفت. سيماجون نمي خوام اذيت بشين ها. مشكلي نيست رمز ها رو بذارين توي وبلاگ ياسمين. من اونجا هم ميرم سرك ميكشم يا ندا بهم ميگه. بهرحال مرسي. جوابتونو توي خصوصي خودتون دادم
مامان ریحان عسلی
13 تیر 91 2:18
خصوصی راستی مرسی همکاری رد و بدل کردن رموز ههههههه
مانی محیا
13 تیر 91 11:04
بسه پاشو بیا سرکارت. نمیشه ما باشیم اینجا تو نباشی. دلمون تنگ شده برای نظرات دوسه وجبیت..


عامو تازه راحت شدم. بيام سركار چطور بشه!
نغمه
13 تیر 91 23:38
سلام خاله جون متن تاثیر گذار و زیبایی هستش


لطف داري عزيزم.البته از طرف نويسنده اش تشكر مي كنم
مامان گلی
14 تیر 91 16:05
عیدنیمه شعبان برعاشقان ومنتظران مبارک التماس دعای مخصوص دارم ازشما خوبان وپاکدلان .من امشب تاصبح حرم امام رضا درخدمت آقا هستم برای همه دعا میکنم تا شاید حاجت رواشوم


واي خدا! خوشا به سعادتتون. تو را به خدا به ياد ما هم باشين. التماس دعاي ويژه دارم. عيدتون هم مبارك باشه. انشااله با دست پر اين روز رو پشت سر بذارين. يا خدا
مامان قند عسل
14 تیر 91 18:00
خاله دیگه به ما سر نمیزنی؟


خاله ديشب آنلاين اومدم صحبت كنم قطع شد. اين روزا سرم شلوغه و احتمالا تا آخر تابستون به خاطر پايان نامه كمتر بتونم بيام پيشتون
نگین مامان رادین
14 تیر 91 18:30
این روزها که حادثه بیداد می‌کند

دل از فراق روی تو فریاد می‌کند

برگرد ای مسافر تنهایی فاطمه

بانگ تو قلب فاطمه را شاد می‌کند
نیمه ی شعبان سالروز ولادت یوسف فاطمه مبارک


مرسي عزيزم عيد شما و رادين جونم مبارك باشه انشااله
مامان قند عسل
15 تیر 91 0:49
انشالله همیشه موفق باشی عزیزم.
التماس دعا


محتاجيم به دعا خواهرجان